Ingrid Blanc Gimeno
مدرس و محقق در دانشگاه آندورا
واژههای کلیدی: معلولیت، دسترسی جهانی، حقوق فرهنگی، تنوع بیان فرهنگی، موزه
این مقاله خلاصهای از تحقیقی است که من در استان های آندورا انجام دادم که به عنوان پروژه نهایی برای کارشناسی ارشد در مدیریت فرهنگی در دانشگاه اوبرتا کاتالونیا در ژانویه ۲۰۲۴ ارائه شد. هدف این تحقیق بررسی و تحلیل وضعیت دسترسی عمومی (فیزیکی، حسی و شناختی) دو مرکز فرهنگی بود، که بر اساس تجربه کاربری یک خانواده با یک کودک مبتلا به بیماری نادر و مادرش انجام شد. این افراد در واقع من و پسرم بودند.
فضاهای نمایشگاهی: نه برای همه تصور شده و نه پیش بینی شده است
قبل از انجام مطالعه (خوداتنوگرافی) خود قوم نگاری[1]، تصور میکردم که هنوز فضاهای فرهنگی در امارت آندورا وجود دارند که در حال تطبیق با تعریف جدید موزه از سوی ایکوم هستند. این فرض را بر اساس این پیشفرض بنا کرده بودم که آثار هنری و فضاهای موزه هنوز منافع همه را نشان نمیدهند و به همه افرادی که در این امارت زندگی میکنند یا به آن سفر میکنند، نمایندگی یا دسترسی نمیدهند. فرضیه اولیه من این بود که هنوز موانع قابل مشاهده و نامشهودی وجود دارد که دسترسی به مراکز فرهنگی را محدود میکند و در نتیجه مشارکت و لذت از فرهنگ همچنان محدود باقی میماند، که این خود پتانسیل فرهنگ به عنوان ابزاری برای توسعه انسانی پایدار را محدود میکند[2]. مطالعهای که من انجام دادهام نشان میدهد که هنوز مراکز فرهنگی وجود دارند که مانع از اعمال همه حقوق و آزادیهای بنیادین افراد میشوند و اهداف و اصول کنوانسیون بینالمللی حقوق افراد دارای معلولیت، که امارت آندورا در سال ۲۰۰۶ آن را تصویب کرده، تأمین نمیشود.
به نظر من، دلیل اصلی این وضعیت این است که در امارت آندورا، همانطور که در بسیاری از نقاط دیگر، نگاه پدرسالارانه و هتروسنتریک و آندروسنتریک (ایجاد تبعیض، نابرابری و حاشیهسازی)، جامعه را تعیین میکند و موزهها و سیاستهای فرهنگی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. در نتیجه، این نگاه استراتژیهای ارتباطی و آموزشی مراکز فرهنگی را شکل میدهد که عناصر و سیستمهای تبعیض ساختاری را حفظ میکند. من معتقد بودم که منطق دیگربودن و ناتوانی، مجموعهای از تضادها را ایجاد میکند تا جامعه را تعریف کند[3]. این موارد حقوق و آزادیهای بنیادین انسانها را در فضاهای فرهنگی عمومی نقض میکند.
تجربه شخصی بازدیدکننده به عنوان روش پژوهش
من تصمیم گرفتم تحقیق را در دو مرکز فرهنگی مختلف انجام دهم: فضای نمایشگاهی دولت آندورا، به عنوان یک فضای فرهنگی ملی و عمومی؛ و موزه Carmen Thyssen آندورا (MCTA)، که توسط بنیاد موزه آندورا (MUSEAND) اداره میشود و آثار از مجموعه خصوصیCarmen Thyssen-Bornemisza را در طبقه همکف هتل تاریخی Valira به نمایش میگذارد. به نظر من، ترکیب آثار خصوصی و مدیریت عمومی این مراکز را نماد دموکراتیزه کردن فرهنگ میسازد و آشتی بین هنر و شهروندی را تجسم میکند.
برای نزدیک شدن به موضوع تحقیق خود، تکنیک تحقیق میدانی را به عنوان روش پژوهش انسانشناختی انتخاب کردم. من با حرفهایهای زیر در این حوزه مصاحبه کردم: رئیس کمیته ایکوم آندورا؛ رئیس اقدام فرهنگی وزارت فرهنگ دولت آندورا؛ مدیر بنیاد MUSEAND؛ و دو عضو از کارکنان تولید فنی در(MCTA) مجموعه خصوصی Carmen Thyssen-Bornemisza. همچنین از «خوداتنوگرافی تفسیرگر» در دو مرکز فرهنگی مذکور در همان بعدازظهر استفاده کردم.
نتیجه تجزیه و تحلیل هر دو فضا نشان داد که با وجود نیت خوب و حساسیت بالا، MCTA فاقد عناصری در فضای نمایشگاهی است که لذت از نمایشگاهها را تسهیل کند. همچنین ابزارها و تدابیر مناسب برای همه بازدیدکنندگان و تنوع ناتوانیها وجود ندارد، زیرا مسیرهای موزه دارای فضاهای استراحت نیست و سیستمهای راهنمای صوتی نیز محدود هستند. با این حال، من معتقدم که مدیران موزه حساسیت و امکانات لازم برای ایجاد داستان موزهای، برنامههای آموزشی، فعالیتها و خدمات فرهنگی از منظر نیازها و ویژگیهای فردی انسانها را دارند.


دومین نکته این است که با وجود اینکه فضای نمایشگاهی دولت منعکسکننده نیت سیاستهای فرهنگی دولتی برای تضمین عدم تبعیض و برابری مؤثر بین مردم است، همانطور که در برنامه فرهنگی استراتژیک برای ۲۰۳۰ (۲۰۲۲) ذکر شده، هنوز گامهایی برای دستیابی به اهداف ترویج و دسترسی برای افرادی با تنوع عملکردی برداشته نشده است. از جمله اقدامهای خاص پیشنهادی در این نقشهراه، تطبیق محتوای نمایشگاهی و طراحی مسیرها و خدمات فرهنگی آنلاین برای تسهیل درک و دسترسی است. با این حال، مفهومسازی و برنامهریزی نمایشگاههای سه ماهه این فضا بدون استراتژیهایی برای درک و بهبود تجربه کاربری و پاسخ به نیازهای فرهنگی مختلف افراد، انجام میشود.


بهطور کلی، سیاستها، تدابیر، صنایع و مدیران نه تنها باید خود را با تنوع مخاطبان، خالقان و هنرمندان (که فراتر از تفاوتهای قومی یا فرهنگی درک میشود) تطبیق دهند، بلکه باید بر جنبههای مختلفی نظیر جنسیت، سن، تواناییها و غیره نیز تمرکز کنند تا شهروندی اجتماعی مسئولتر و آماده برای همزیستی، پذیرش و قدردانی از تفاوتها در یک بستر اجتماعی در حال گسترش و متنوعتر را بهوجود آورند.
نتیجهگیری: اقدام برای ساخت موزههای دسترسپذیر و فراگیر
همانطور که در هدف 16توسعه پایدار مطرح شده، ساخت جوامع عادلانهتر، سالمتر، محترمتر، پایدارتر و برابرتر، چشمانداز بلندمدت روندهای موزهنگاری و انسانشناسی اجتماعی و فراگیر است. معتقدم، این فرآیند طولانی و پرهزینه خواهد بود، اما اگر همه، فارغ از اینکه چه کسانی هستند یا از کجا آمدهاند، بتوانند در فرهنگ، آرامش و منابع و حمایت لازم برای توسعه شخصی خود را پیدا کنند و از طریق میراث فرهنگی به علایق و کنجکاویهای روشنفکرانه خود پاسخ دهند، تلاشها ارزشمند خواهد بود. موزهها و مراکز فرهنگی باید به حفظ و تقویت تعهد و مسئولیت اجتماعی خود برای تضمین دسترسی – فیزیکی، تکنولوژیکی، حسی و شناختی – و نمایندگی و همزیستی تنوعهای اجتماعی و ابرازهای فرهنگی ادامه دهند، همانطور که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون حفاظت و ترویج تنوع ابرازهای فرهنگی آمده است
[1] اتنوگرافی قوم نگاری،
اتنوگرافی، روشی مطالعهای که مختص انسانشناسی است، با جمعآوری و توصیف دادههای کیفی (روشهای زندگی، آداب و رسوم، سنتها و غیره) از طریق مشاهده مشارکتی مشخص میشود. هدف آن یادگیری درباره فرهنگ یک گروه انسانی خاص است. در این مورد، خوداتنوگرافی به توصیف تجربیات شخصی فرد با هدف درک تجربه فرهنگی او اشاره دارد.
[2] توسعه انسانی فراگیر و پایدار اجتماعی
مفهوم توسعه انسانی فراگیر و پایدار اجتماعی بر نیاز به تمرکز بر مردم، نسلهای فعلی و آینده، و تضمین حقوق و آزادیهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اکولوژیکی تأکید دارد. این مفهوم همچنین بر ترویج برابری فرصتها، مشارکت و نمایندگی و احترام به تنوع تأکید میکند.
[3] نظریه فوکو
شایان ذکر است که بر اساس نظریه فوکو (۱۹۷۰)، در جامعه نرمالیزهشده – جامعه خود ما – قدرت، گفتمانهای دانش-حقیقت را تولید میکند تا نظم عمومی را برقرار کرده و رفاه اجتماعی را حفظ کند. این اصول، جامعه را از طریق تضاد بین «راست-نرمال-سالم-عقلانی» و «نادرست-غیرعادی-بیمار-غیرعقلانی»، و بهویژه بین «قابلیت» و «ناتوانی» ساختار و تعریف میکنند. این روابط دوتایی، روابط قدرت و سرکوب را ایجاد میکند که از یک سو موقعیت مطلوب و ارزشمند اجتماعی را شامل میشود و از سوی دیگر به حاشیهنشینی و حذف اجتماعی سایر گروههای اجتماعی دامن میزند.